Being Lost=گمشدگی
ترجمه پونه صدقانی-روانشناس ارشد- آموزش دیده MBTI خانه توانگری
من به عنوان فردی تیپ شخصیتی ESTJ یک بار با فردی با تیپ شخصیتی INFP ( که کاملا با یک دیگر متفاوت هستند) همسفر بودم.
برای پیدا کردن هتل ما ممکن بود بین دوتا ساختمان هتل باشیم و او هیچ نشانه درستی برای رسیدن به مقصد نداشته باشد و نه تنها گم شدنش را قبول نمی کرد بلکه حاضر به آدرس پرسیدن هم نبود.
شاید این مسئله مربوط به هر شخصی باشد اما این امکان وجود دارد که به تیپ شخصیتی افراد هم مربوط باشد.
در یکی از سفر ها بالاخره از او پرسیدم تعریف او از گم شدن چیست ؟ او جواب داد : وجود نداشتن اتفاقی به درد بخور در محیط کنونی ام. با این توصیفی که از او شنیدم می توانستم بفهمم که او به ندرت اعتقاد دارد که گم شده! معمولا اتفاقات جالبی در دنیای اطراف او وجود دارد.
پس توصیف من با تیپ شخصیتی ESTJ از گم شدن چیست ؟
این است : ندانستن کوتاه ترین و مناسب ترین مسیر برای رسیدن از نقطه A به نقطه B!
در همان سفر , من ناگهان فهمیدم گم شدم ( طبق توصیف خودم ).
در آن زمان بود که تصمیم گرفتم از دیدگاه INFP او نسبت به گم شدن استفاده کنم و ناگهان متوجه ساختمان هایی در یک مسیر کلی شدم .
چشم انداز متفاوت و جذاب تر به نظر میرسد . من زمانی را برای تماشای مردم در آن مسیر صرف کردم کاری که معمولا انجام نمیدادم. همه فعالیت ها بسیار سرگرم کننده بود اما تقریبا فقط 15 دقیقه طول کشید و من توانستم خیلی زود جمع و جورش کنم.
پس شروع به پیدا کردن شخصی کردم که میتوانست مرا به جایی که میخواستم بروم راهنمایی کند. طبق توضیحات خودم , یکبار دیگر!
روز بعد ما تصمیم گرفتیم به گشت و گذار شهری که در آن اقامت داشتیم بپردازیم . و عصر در تئاتر قرار ملاقات گذاشتیم . من بسیار متعجب بودم که هنگامی که آنجا رسیدم او نبود.
چون میدانم زود رسیدن به قرارها برایش بسیار مهم است و این بی ادبی است که دیر برسی!
او هنگامی کنار صندلی من نشست که نمایش در حال شروع شدن بود.
حد فاصل زمان اجرا بخش اول و دوم تئاتر از چگونگی گشت و گذارش در شهر سوال کردم او گفت زمان فوق العاده ای برای گشت زدن داشت و حتی زود شروع به پیدا کردن محل تئاتر کرده بود.
او بر طبق توصیف من گم شده بود!
بنا بر این تصمیم گرفت برای رسیدن به آنجا یک تاکسی بگیرد . راننده تاکسی برای رساندن او اظهار خوشحالی کرده بود و به پیشنهاد داد از سمت دیگر تاکسی پیاده شده و حدودا نصف خیابان را پیاده روی کرده تا به آن ساختمان تئاتر که کاملا قابل رویت بود برسد. نمیدانم چطور گم شده بود؟!
یک ENFP اخیرا موردی را با دادن دیدگاهش در مورد به دست آوردن آدرسها وقتی که میخواهد جایی برود به این بحث بی پایان اضافه کرده
این فقط چیزی نیست که من برای رسیدن به مسیر میخواهم و فکر هم نمیکنم که مسئله مهمی باشد. گاهی من خودم مشتاقانه از داشتن آدرسها اجتناب میکنم .
از قصد گوش نمیدهم و آدرسها را خانه و یا هر جای دیگر جا می گذارم. بنا بر این می توانم برای پیدا کردن هر جایی که میروم سر گرمی و چالش داشته باشم.
البته من شخص بالغی هستم و گاهی مجبورم سر ساعت مشخصی جایی حضور داشته باشم برای این هدف Google map وجود دارد.
بنابر این توصیف شما از گم شدن چیست ؟ و واکنش شما برای پیدا کردن آدرس ها چگونه است؟
دیدگاه (7)
من هم به عنوان یک INFP خیلی کم پیش میاد که آدرس دقیق رو با خودم بردارم… همیشه وقتی میخوام جایی برم حدود اونجا برام مهمتره… همین که حدودش رو بلد باشم، برام کفایت میکنه… حتی یه وقتایی پیش اومده پلاک رو هم حدودی توی ذهنم نگه داشتم… البته این باعث میشه یه وقتایی سرعتم بیاد پایین….
منم infp ام ولی وقتی یه جایی میخام برم سیر تا پیاز آدرسو برمیدارم تا راحت تر پیدا کنم مگه اینکه اونجا جای مشهوری باشه ک همه بشناسنش.
من هم infp هستم . قبلش حتما از رو نقشه مسیر ها چک میکنم ،تو مسیر هم هر جا بشه میپرسم آدرسو تا اشتباه نرم.اسم خیابان ها کوچه ها تو ذهنم نمیمونه ولی تصویرا خب یادم میمونه
من هم یک infpام.گاهی بخاطر تنوع مسیر مو عوض می کنم تا جاهایی که تاحالا نرفتم و مشاهده کنم و از طبیعت اطراف و مشاهده کنم.هیچی و اندازه ی پیاده روی دوست ندارم اما
جاهایی که مجبور باشم آدرسو می پرسم تا سریعتر اون کارو انجام بدم.
منم INFP هستم ، جهت یابی ام در روز درست کار می کنه چون نور خورشید در پیدا کردن مسیرها راهنمامه :) (به خصوص وقتی مسافرت خارجی میرم) چون نقشه مکانهای توریستی معمولا رو به جهت شمال چاپ شدن. معمولا برای رسیدن از نقطه آ که در اون هستم، به نقطه ب که مقصدم هست، از روی نقشه (و اخیرا GPS گوشیم)، کوتاه ترین مسیر رو پیدا می کنم و همراهانم رو راهنمایی می کنم. معمولا دوست دارم مسیرهای مختلف رو “کشف” کنم :)
در شب چون همه جا تاریکه جهتهای جغرافیایی رو درست نمی تونم تشخیص بدم و گیج میشم.
به طور کلی در پیدا کردن جایی که میخوام برم مشکلی ندارم، مگر اینکه آدرس دقیق به من داده نشده باشه (اسم جدید خیابون، پلاک یا طبقه) آدرس رو یا با یه نگاه حفظ میشم یا یادداشت می کنم.
آدمهایی که استفاده از نقشه یا GPS گوشیشون براشون سخته، به نظرم تنبل یا “کله سفت” میان، چون از استفاده از ابزار تصویری که فقط به کمی قدرت تجسم ذهنی احتیاج داره، اِبا دارن. کلا از آدمهای فاقد قدرت تجسم و تخیل (که معمولا هم نظرات سفت و سخت و غیرقابل تغییری درمورد همه چیز دارن) لجم می گیره.
من یه estj هستم.وقتی میخوام به جایی برم حتمن قبلش در مورد مسیر فکر میکنم.حتی اگه توی شهر خودم بخوام از نقطه a به نقطه b برم که مسیر هر روزه ام نباشه دنبال مسیری میگردم که کوتاهترین و کم ترافیک ترین باشه.اگه مسافرت خارج از کشور بخوام برم حتمن مکانهایی که میخوام برم از قبل مشخص شده..مکان ها روی جی پی اس هدف گذاری شده..حتمن اگه شک کنم مسیرم اشتباه شده آدرس رو میپرسم
من هم به عنوان یک infp خیلی از پیاده روی لذت میبرم حتی گاهی از ماشین استفاده نمیکنم که بیشتر قدم بزنم و تنها باشم
در مورد جایی که میخوام برم اگه مثلا بدونم تو کدوم قسمته شهره پیدا کردنش رو برای خودم تموم شده میدونم