خجالتی

آیا فرزند شما خجالتی است یا درونگرا؟

والدین معمولا بین خجالتی بودن و درونگرابودن سردرگم می‌شوند. اگر والدین فرق این دو را ندانند ممکن است عواقب نه چندان جالبی در انتظار فرزندشان باشد.

من چند مدتی بین گروهی از افراد خجالتی بوده‌ام، آنها به خاطر ترس و اضطراب اجتماعی، درد و رنج فراوانی می‌کشیدند. اما یکی از آنها به من گفت آنها به این دلیل خجالتی هستند که همه اطرافیانشان در تمام مدت زندگیشان این برچسب را به آنها زده بودند. آنها به طور مشخص این احساس را داشتند که حتما ایرادی دارند. اما دیگر لازم نبود که این احساس را با خود حمل کنند. تمام چیزی که آنان نیاز داشتند این بود که به آنها اجازه داده شود تا خود واقعیشان باشند – آری، آنها درونگرا بودند.

بقیه گروه که به آنها این اجازه داده شده بود بسیار خوشحال بودند. این افراد شبه خجالتی به زودی متوجه شدند که هیچ مشکلی تا به حال نداشته‌اند. آنها فقط نیاز به این داشتند که اوقاتی را مخصوص به خودشان داشته باشند. متأسفانه برخی از آنها از سوی والدینشان مجبور به این می‌شدند که چگونه باید رفتار کنند.

خجالت عبارت است از ترس از موقعیت‌های اجتماعی و افراد دیگر. درونگرایی با خجالتی‌بودن زمین تا آسمان فرق می‌کند. زیرا درونگرابودن یک ترجیح است برای اینکه شما برخی اوقات خلوت خود را داشته باشید. اگر درونگراها را مجبور کنید که زمان زیادی را به اجبار با دیگران یا در محیط‌های پرسروصدا بگذرانند، به سرعت دچار خستگی و تخلیه انرژی می‌شوند.

بعضی اوقات خجالت سمج است، اما با یک درونگرایی صحیح، شخص می‌تواند فراتر از آن رشد کرده و اضطراب در کنار دیگران بودن را کنار بگذارد. اغلب، نوجوانان به خواسته خودشان در این زمان رشد می‌کنند، به خصوص زمانیکه اجتماعی‌بودن در دوران بلوغ تبدیل به یک امر ضروری شود. یک کودک، خجالتی‌بودن را به شکل‌های مختلف تجربه‌ می‌کند؛ از یک ناراحتی ساده تا یک درد و رنج شدید. بسته به شدت آن زندگی شخص می‌تواند دستخوش تغییرات عمده شود. ما از اصطلاح «خجالتی دردآور» استفاده می‌کنیم زیرا برخی از کودکان به شدت از آن رنج می‌برند.

در مقابل کودکان درونگرا ترجیحی دارند که بخش اصلی هویت آنها محسوب می‌شود. آنها ممکن است خودشان را با اوضاع انطباق داده و برخی‌اوقات درونگرایی کمتری داشته باشند، اما هر چه باشد آنها نیز در زندگی خود به زمان‌های «با خود بودن» نیاز دارند. همانطور که بزرگتر می‌شوند به شما خواهند گفت که از اطرافیانشان دیگر نمی‌ترسند؛ فقط زمانهایی که تنها هستند راحتتر از بقیه اوقاتند. گاهی اوقات پیش می‌آید که درونگراها پیش خود می‌گویند که زندگی برونگراها باید جالبتر باشد، اما در عین حال هرگز از لذتی که از با خود بودن می‌برند دست نخواهند کشید.

با این حال زمانیکه والدین می‌بینند بچه‌های همسایه از جشن تولدشان دوستشان به شدت هیجان‌زده می‌شوند اما کودکشان به اندازه آنها هیجان‌زده نیست، ممکن است نگران شوند. حتی ممکن است فکر کنند فرزندشان دچار مشکل شده است. جالب است بدانید که برخی والدین فکر می‌کنند فرزندشان اجتماع‌گریز یا افسرده شده است. شاید این تصور برایشان پیش بیاید که تمایل به تنهابودن در فرزندشان نشان‌دهنده تأخیر بسیار زیاد در رشد آنهاست. اگر والدین بدانند که این رفتارها صرفا نشان از درونگرایی فرزندشان است، دیگر نباید نگران هیچ چیزی باشند.

کودکان خجالتی معمولا می‌خواهند اجتماعی‌تر باشند اما نمی‌توانند رفتار درستی را از خود نشان دهند زیرا در این شرایط مضطرب شده و نتیجتا به شکلی ناقص رفتار خواهند کرد. اما کودکان درونگرا صرفا علایق ساکت‌تری نسبت به دوستان برونگراتر خود دارند. والدین می‌خواهند به یک کودکان خجالتی کمک کنند، اما از یک کودک درونگرا حمایت می‌کنند.

شاید مسأله کمی پیچیده شود. ممکن است که برخی از کودکان درونگرا باشند و در عین حال از خجالتی‌بودن رنج ببرند. بسیار مهم است که والدینی که در چنین شرایطی قرار دارند در وهله اول بدانند که این دو «حالت» ممکن است در یک زمان وجود داشته باشند، اما دارای دو طبیعت متفاوت باشند. همچنین بسیار مهم است که والدین با فرزندانشان گفتگوی متناسب با سن آنها داشته باشند تا بتوانند تشخیص دهند که این دو چیز به صورت همزمان رخ داده‌اند. مشاوره با متخصص اطفال یا روانکاو اطفال می‌تواند مفید واقع شود.

همدلی کردن با ترس کودک یا درونگرایی وی یا هر دو می‌تواند به او کمک کند تا نسبت به آنچه که هست احساس خوبی داشته باشد. زمانیکه فردی تلاش می‌کند تا نشان دهد ما را درک کرده، احساس بسیار خوبی از این موضوع خواهیم داشت.

اما در عین حال باید مراقب بود. همدلی‌کردن هیچ کمکی به ترس‌های یک کودک خجالتی نمی‌کند. درک خجالت هیچ ارتباطی با درمان آن ندارد. تنها کاری که می‌کند این است که به کودکانی که از این ترس رنج می‌برند نشان دهیم که والدینشان آنها را درک کرده، از درد آنها آگاهند و نگران آنان می‌باشند. والدینی که کودکانشان را با این شرایط دوست دارند و از آنها حمایت می‌کنند به او کمک می‌کنند که از چرخه بینهایت «احساس بد داشتن نسبت به احساس بد به خاطر اینکه احساس بدی دارند» رها شده و بدانند که پدرومادرشان فارغ از خجالتی‌بودنشان آنها را دوست دارند. با این حال هدف بزرگتر این است که به کودک کمک کنیم تا از این درد عذاب‌آور رها شده و نسبت به ترس‌ها و زندگیش احساس کنترل بیشتری پیدا کند.

مشکلی که والدین درونگراها با آن روبرو می‌شوند دقیقا همان مشکلی است که درونگرا به طور کلی با آن مواجه می‌شوند. دنیا دنیای برونگراهاست و برای آنکه بتوان در این دنیا موفق شد مجبوریم در نقش برونگراها بازی کنیم. بسیاری از فرهنگ‌ها رفتار برونگرایانه را تکریم و تحسین می‌کنند.

کلیشه اکثر مردم نسبت به درونگراها، فردی عجیب و غریب است. والدین با این مساله که کودکشان ممکن است «خارج از عرف» رفتار کنند مشکل دارند. اما کودکان درونگرا آنقدر هم تنها و منحصربفرد نیستند. آنها صرفا به اندازه برونگراها در معرض توجه همگان قرار ندارند، پس ممکن است از آنچه که هستند نادرتر به نظر برسند. برای مثال در ایالات متحده، تخمین زده می‌شود که ۲۵ الی ۳۰ درصد جامعه درونگرا باشند. یعنی به ازای هر چهار کودک یکی از آنها درونگراست. شاید در اقلیت باشند، اما تعدادشان خیلی زیاد است. اگر از همین تخمین استفاده کنیم، تعداد کودکان درونگرا از تعداد کودکان چپ‌دست بیشتر است.

در کنار تشویق و حمایت، والدین یک کودک درونگرا چگونه می‌توانند از او حمایت بیشتری کنند؟

در ادامه به برخی نکات خواهیم پرداخت:

  • سعی نکنید تقویم کودکتان را بیش از حد مدیریت کنید. این روزها «تاریخ‌های بازی» که توسط والدین تنظیم می‌شود محبوبیت زیادی پیدا کرده است. آیا تا بحال فکر کرده‌اید که این روش برای کودک درونگرایتان مناسب است یا خیر؟ به آنها اجازه دهید خودشان بگویند که تا چه حد دوست دارند در اجتماع فعالیت کنند. وقتی نوبت به اجتماعی‌بودن می‌رسد، به آرامی آنها را ترغیب کنید نه اینکه مجبورشان کنید. علاوه بر این، قراردادن بیش‌از حد کلاس‌های کمک آموزشی، ورزشی یا فرهنگی یا هر نوع فعالیت دیگر برای درونگراها کار سختی خواهد بود. در برنامه آنها زمانی را نیز در نظر بگیرید که خودشان تصمیم بگیرند چه کار باید بکنند. زمانی که شاید در نظر شما «زمان استراحت» است شاید در نظر کودک درونگرای شما مفیدترین زمان ممکن باشد.
  • به آنها یاد دهید که گاهیاوقات مجبوریم فراتر از منطق امن خود قدم برداریم. حتی کودکان درونگرا نیز باید در برخی مراسم حاضر شده و ادب خود را نشان دهند حتی اگر ترجیح دهند به جای آن به اتاق خود رفته و در آن پنهان شوند. حتی اگر زمانیکه بزرگ می‌شوند و شغل موردنظرشان را انتخاب می‌کنند، گاهی‌اوقات لازم تا به صورت حرفه‌ای با دیگران در ارتباط باشند و در جامعه حاضر شوند. اگر در کودکی یاد بگیرند که لازم است گاهی اوقات تحمل خود را کمی بالا برده و با برونگراها زندگی کنند، در بزرگسالی به نفع آنها خواهد بود. در عین حال که با فرزندتان همدلی می‌کنید به او بیاموزید که درونگرابودن به هیچ وجه بهانه‌ای برای بی‌ادبی یا کنارکشیدن از کارها نیست.
  • حواستان باشد که درونگراها نسبت به سروصدا حساس هستند. برخی از نظریه‌پردازان اعتقاد دارند که درونگراها برای دوری از چنین چیزهایی خلوت می‌گزینند. درحالیکه شاید دوست نداشته باشید که خانه خود را بر اساس طبیعت فرزند درونگرایتان طراحی کنید، اما دانستن اینکه درونگراها برخی اوقات از سروصدا و محرک‌های اذیت‌کننده فرار می‌کنند اهمیت زیادی دارد. چه کسی می‌داند؟ شاید خاموش‌کردن تلویزیون و داشتن یک جمع خانوادگی آرام برای همه مفید باشد.

اگر درونگرا هستید، آیا ترجیحاتتان منجر به مشکلاتی در رشدتان می‌شود؟ اگر شما والدین یک کودک درونگرا هستید، این مسائل برای شما چه معنایی دارد؟ آیا تجربه یا نکته‌ی خاصی مدنظرتان هست که به دیگر والدین انتقال دهید؟ نظرتان را به ما بگویید.

مجتبی کریمی

منبع: ۱۶personalities.com

اشتراک گذاری

WhatsApp
Telegram

دیدگاه (3)

  • مونیکا پاسخ

    من به خاطر درونگرا بودنم در‌کودکی خیلی اذیت شدم چون همه از من انتظار رفتار برونگراها رو‌داشتن همین باعث شد بیشتر و بیشتر وارد فاز تنهاییم بشم . هرچند به مرور‌زمان و با قرار گرفتن تو‌جامعه تونستم با این‌موضوع‌کنار‌بیام و در جاهایی که لازمه با برونگراها باشم و خوش‌بگذرونم . ولی متحمل سختی های فراوونی شدم تا به امروز. خیلی خوبه که والدین اموزش ببینن کودکشونو بخاطر چنین ویژگی های ذاتی محکوم نکنن . مرسی از شما

    ژانویه 17, 2017 در 9:05 ب.ظ
  • زهره پاسخ

    سلام
    تشکر از مطلب خوب و مفیدتان
    من یک درون‌گرا هستم که تقریباً شدت درون‌گرایی بالایی دارم، من طراح گرافیک هستم و در تمام دوران تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا اساتید بسیار محترم و باسواد و تحصیل‌کرده ما اجازه پیشرفت در کار طراحی و امور گرافیک که سایر دوستان و همکلاسی‌های من داشتند و پیشرفت می‌کردند در کارهایشان را به من کمتر می‌دادند و اصرار داشتند که کار گرافیک رو بعداً هم می‌توانی یاد بگیری الآن برای تو واجب است که نحوه ارتباط و گفتگوی کاری و … را تمرین کنی و این روند تا پایان دوران تحصیل من ادامه داشت…
    من الان مدیر وب‌سایت و طراح گرافیک یک شرکت صادرات محصولات ارگانیک هستم که در یک محیط کاملاً آرام و مطلوب است، تمام امور به‌صورت آنلاین انجام می‌شود و تمام مکالمه من با افراد مختلف از طریق فضای مجازی است و…
    اکنون هیچ‌یک از مشکلاتی که اساتید محترم درر تمام آن چهار سال پیش‌بینی می‌کردند و خون به جگر من کردند:) را ندارم
    دلم می‌خواست می‌شد کمی راجع به این موضوع با آنها صحبت شود تا با درون‌گراها انسانی‌تر برخورد کنند، آنها صحبت‌های من دانشجو را نمی‌پذیرند چون
    اصرار دارند که تجربیاتشان بیشتر است و جامعه پر از گرگ است و…

    قرار نیست همه‌ی ما یک راه را طی کنیم ما درون‌گراها خودمان بلدیم و می‌توانیم برای شرایط خودمان راه حل پیدا کنیم، این‌گونه دل سوزی کردن‌های بی‌جا و بی‌مورد فقط موجبات زجر و شکنجه روحی برای منی است که می‌توانستم چهار سال بهترین خاطرات را در هنرهای زیبا که عاشقانه دوستش دارم را داشته باشم
    ولی حیف…

    سپتامبر 23, 2017 در 10:42 ق.ظ
  • محسن پاسخ

    سلام
    تشکر از مقاله شما
    یکی از مشکلاتی که من در دوران کودکی با درونگراییم داشتم این بوده که ترجیح والدین به افراد برون گرا بود و به همین خاطر برادرم که برون گرا بوده و فاصله سنی ما کم بوده به من ترجیح داده شد، در محبت کردن، در احساس ارزشمندی. به این خاطر من که حتی کودک بااستعدادتری بودم به دلیل ضعف اعتماد به نفس در دوران بزرگسالی دچار مشکل شدم، یه جورایی فکر کنم درونگراها اسیب پذیرتر هستند و وقتی محیط مناسب نباشد اسیب بیشتری می بینند. والدین هم خیلی مهم است که خودشان عقده نداشته باشند چون فکر کنم همین عقده داشتن باعث میشود که بین بچه ها با بیعدالتی برخورد کنند،

    آگوست 5, 2019 در 7:31 ب.ظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

خجالتی

مطالب مرتبط