اصلا فرقی ندارد که اتاق کارتان به چه شکل است، به هر حال اگر بخواهید میتوانید فضای کاریتان را مملو از انرژی مثبت کنید. بر روی دیوار پوسترهایی نصب کنید که به شما آرامش دهند. عکس کسانی که دوستشان دارید را در کنار میز خود بگذارید. جملات انرژیبخش و مثبت بر روی پسزمینه کامپیوتر خود قرار دهید. به هر حال هر کاری از دستتان بر میآید بکنید تا به خودتان یادآوری کنید که کار همه زندگی شما نیست و شما خارج از آن هم هنوز فردی خوشحال هستید.
۷- با خودتان روراست باشید
این جمله شاید در نگاه اول ساده به نظر برسد، اما بارها شده است که افرادی را دیدهایم که خودشان را در شغلشان غرق کردهاند. آنها دیگر اعتبار خود را از دست داده و برای باقی ماندن در فضای مسموم کاری خود را قربانی کارشان کردهاند. میدانیم که انجام چنین کاری برخیاوقات راحتتر از مقابلهکردن با آن است، اما باور داشته باشید که با این کار فقط خود را نابود خواهید کرد. هیچوقت به دیگران اجازه ندهید شما را تغییر دهند، مگراینکه خودتان بخواهید خود را تغییر دهید.
۸- برای زمانهای استرس راه دررویی برای خود در نظر بگیرید
شاید بخواهید همین فردا از کارتان استعفا دهید، اما این گزینه از نظر ما زیاد جالب نیست. پس همین امروز روشی را پیدا کنید تا زمانهایی که نیاز است خود را دوباره شارژ کنید. مثلا با دوست خود به ناهار بروید یا اطراف ساختمان محل کارتان پیادهروی کنید. بعضیوقتها ۵ دقیقهای با خود خلوت کرده و مدیتیشن کنید. کتابی بخوانید و ذهنتان را از هر چیزی آزاد کنید. به هر حال هر کاری از دستتان بر میآید بکنید تا خودتان را از زیر بار فشار کاری رها کنید. به خاطر داشته باشید اگر سلامتی روح و بدنتان برایتان مهم است، این کار را حتما در برنامه روزانه خود قرار دهید حتی برای چند دقیقه کوتاه.
۹- بر روی واقعیتها تمرکز کنید، نه داستانها
غرقشدن در حاشیهها و داستانهای موجود در محیط کار، کاری بسیار آسان است. اطرافیانتان خیلی راحت میتوانند در مورد شما حاشیههای مختلف درست کنند. ما به شدت به شما توصیه میکنیم که در چنین شرایطی حتما چند قدم به عقب گذاشته، نفسی تازه کنید و بر روی واقعیتها تمرکز کنید. دقت کنید که دقیقا چه اتفاقی در حال رخدادن است و چه چیزهایی فقط در حد حرف هستند؟ اصلا انرژی خود را صرف دانستن این موضوع که چه اتفاقی افتاده و یا نیافتاده نکنید. باز هم میگوییم، بر روی وقایع تمرکز کنید، هرگز اجازه ندهید این مسائل برای شما معنای دیگری پیدا کنند. پس همیشه در زمین واقعیت بازی کنید.
۱۰- خود را درگیر حواشی نکنید
شاید این داستان کمی قدیمی باشد؛ اما برای خیلی از افراد انگار فضای کار همان فضای دبیرستان است. مطمئنیم شما هم همکارانی دارید که بعضیوقتها شما را به آن زمان باز میگردانند. متأسفانه شما برای تغییر آنها هیچ کاری نمیتوانید انجام دهید، اما حداقل میتوانید تصمیم بگیرید که در بازی آنها شرکت نکنید. همیشه به یاد داشته باشید که خود را درگیر حواشی و اینگونه داستانها نکنید.
۱۱- همین الان هرگونه سوءتفاهم را از بین ببرید؛ ارتباط برقرار کنید!
اجازه ندهید که مشکلات بغرنجتر شوند. اگر باید در مورد مشکلی صحبت کنید پس همین الان این کار را انجام دهید و البته با حرفهایگری این کار را به پایان برسانید. هرگز نگذارید مشکلات بزرگتر شوند وگرنه به چیزی تبدیل میشوند که دیگر کاری از دست شما بر نخواهد آمد. ارتباطبرقرارکردن به مانند هر رابطهای کلید موفقیت است.
موفق باشید.
مجتبی کریمی، مدیر سایت IranMBTI ، دپارتمان MBTI خانه توانگری
http://typology.ir/wp-content/uploads/2016/03/chv-02.png8001200پیشفرض سایتhttp://typology.ir/wp-content/uploads/2019/11/typology-1-300x138.pngپیشفرض سایت2016-03-15 14:51:232016-03-15 14:51:2311 نکته برای سالمماندن در یک محیط کاری مسموم - بخش دوم
ترجیحات تیپ ما میتوانند تأثیر شگرفی بر روی نحوه کارکردنمان داشته باشند و به تبع آن میتوانند محیط موردعلاقه ما برای کارکردن را نیز مشخص کنند. ما به مشتریانمان پیوسته تأکید میکنیم که ببیند آیا تمام چشماندازها در یک محیط کاری به یک اندازه مورد توجه قرار گرفتهاند یا خیر و همچنین چه موردی را میتوانند بهبود ببخشند.
برونگرایی (E) و درونگرایی (I)
افرادی که دارای ترجیح برونگرایی (Extrovert) هستند محیطهای کاری فعال با گزینههای متعدد را دوست دارند. برونگراها از طریق صحبتکردن ایدههایشان را گسترش میدهند و با راهانداختن یک مناظره میتوانند عقاید و نظراتشان را جاری ساخته و افکارشان را پالایش کنند. به همین دلیل برونگراها دوست دارند در محیطکارشان با افراد زیادی ارتباط برقرار کنند و ایدههایشان را با آنها مطرح کنند و اگر برای مدتی طولانی تنها بمانند انرژی خود را از دست خواهند داد. در این میان، درونگراها نیز محیطهای کاری آرامتر را میپسندند زیرا این گونه محیط به آنها اجازه میدهد تا بدون هیچ مزاحمتی بر روی کار خود تمرکز کنند. درونگراها برخلاف برونگراها که از طریق گفتگو ایدههایشان را توسعه میدادند، از طریق تفکر افکارشان را پالایش میکنند. بنابراین زمانیکه درونگراها افکارشان را بر زبانشان جاری میکنند به طور کامل در مورد آن فکر کردهاند. بنابراین آنها بیشتر از برونگراها به حرفهایی که میزنند متعهدند و بعید به نظر میرسد که عقایدشان را پشت سر هم تغییر دهند.
نکاتی برای تیمها:
فرصتهایی را برای اعضای تیمتان ایجاد کنید که بتوانند انتخاب کنند چه زمانی درونگرا باشند و چه زمانی برونگرا. برای مثال مکانهای ساکت و آرام را برای تفکر و تمرکز در نظر بگیرید و یا بر عکس مکانی را در نظر بگیرید که افراد بتوانند بدون هیچ مزاحمتی ملاقاتهای حضوری داشته و brainstorming کنند. به یاد داشته باشید که باید به درهای باز و بسته اتاق افراد احترام بگذارید.
منظم (J) و منعطف (P)
افرادی که دارای ترجیح منظم هستند در محیطهایی میتوانند بهترین کار خود را انجام دهند که بتوانند برای کل روز خود برنامهریزی کرده و به برنامه پایبند باشند. منظمها دوست دارند کارهایشان را تمام کنند و زمانیکه بتوانند تصمیم بگیرند و پروژهها را تمام کنند به رضایت شغلی دست پیدا خواهند کرد. J ها ساختار را ترجیح میدهند و تمایل دارند زمان و کارهایشان را برنامهریزی کرده و فهرست to-do برای خود ایجاد کنند. از سوی دیگر، کسانی که دارای ترجیح P یا منعطف هستند از کارهایی که به آنها آزادی عمل و انعطافپذیری بدهد استقبال میکنند. منعطفها دوست دارند گزینههای متعددی پیش رو داشته باشند و بنابراین تصمیمگیری را به لحظه آخر موکول میکنند تا هیچ اطلاعاتی را از دست ندهند. منعطفها برخلاف منظمها که دوست دارند کارشان را قبل از موعد زمانی تمام کنند، پروژههایشان را دقیقاً در موعد زمانی به اتمام میرسانند. آنها افرادی کنجکاو و منعطف هستند و به تبع آن نسبت به تغییر عکسالعمل خوبی دارند.
نکاتی برای تیمها:
زمانیکه در حال تصمیمگیری در خصوص یک پروژه هستید، تعیین کنید که کدامیک از مؤلفههای پروژه نیاز به تصمیمگیری سریع داشته و کدامیک نیاز به کاوش و بررسی بیشتری دارد. در خصوص زمان و نحوه انجام پروژه به افراد تیمتان به اجماع کلی برسید. همچنین موعدهای زمانی را مشخص کرده و بررسی کنید که تا چه زمانی میتوانید اطلاعات جدید دریافت کنید. تجربه نشان داده که استفاده از بررسیهای غیررسمی و ملاقات حضوری این اطمینان را حاصل میکند که اطلاعات جدید به شیوهای مشخص و زماندار به افراد ارائه میشوند. این کار به J ها و P ها اجازه میدهد که رویکرد مخصوص به خودشان نسبت به پروژه را ساخته و پرداخته کنند.
در قسمت قبل این مقاله، کاترین رینز (Catherine Rains) از مدرسین ارشد MBTI نکاتی پیرامون رابطه تیپ شخصیتی با رضایت شغلی و کاربرد ابزار MBTI در انتخاب شغلی با میزان رضایت بالاتر ارائه کرد. در این قسمت به طور عمیقتر به این موضوع پرداخته شده است که چگونه تیپ شخصیتی در خوشایند یا آزاردهنده بودن نقش کنونی شما در محیط کار ایفای نقش میکند و چگونه میتوانید نقشی را در شرکت یا سازمان فعلی خود انتخاب کنید که با تیپ شخصیتی شما همخوانی بهتری داشته باشد.
زمانی که در محیط کار احساس نارضایتی میکنیم، اغلب علت اصلی نارضایتی ما، سازمان یا شرکتی که در آن کار میکنیم نیست، بلکه از نقشی که به ما محول کردهاند ناراضی هستیم. تیپ شخصیتی که بر اساس ابزار شخصیتشناسی میرز-بریگز (MBTI) تعیین میشود، اطلاعاتی در مورد ترجیحات ما در خصوص نحوه جمعآوری اطلاعات و تصمیمگیری در اختیارمان قرار میدهد که به میزان زیادی با رضایت شغلی در ارتباط هستند. هر چه بیشتر در زمینهای نزدیک به ترجیحات شخصیتیمان کار کنیم، احساس سرزندگی بیشتر و فرسودگی کمتری خواهیم داشت.
همان طور که در قسمت قبل این مقاله اشاره شد، شغل فعلی شما ممکن است لزوماً با ترجیحات شخصیتیتان همخوانی نداشته باشد. هر چند اگر فرهنگ سازمانی بزرگتری که در آن کار میکنید با شما و تیپ شخصیتیتان تطابق داشته باشد، جستجوی نقش دیگری در همان سازمان نسبت به این که بخواهید محل کارتان را عوض کنید میتواند انتخاب بهتری باشد.
همانطور که تیپ شخصیتی توصیفکننده انسانهاست، میتوان تیپ شرکتها، گروهها و نقشها را نیز بسته به شیوه جمعآوری اطلاعات و تصمیمگیری در آنها تعیین کرد. از تیپ شخصیتی به عنوان راهنمایی برای تعیین یک نقش مناسبتر استفاده کنید. این کار را نه فقط با نگریستن به تیپ فردی بلکه با بررسی مهارتها و ویژگیهایی که تیپ گروههای مختلف را تشکیل میدهد، انجام دهید.
مشخص کنید واقعاً چه کاری میخواهید انجام بدهید
معمولاً در دوران کودکی از همه ما این سؤال پرسیده میشود که: «وقتی بزرگ شدید میخواهید چکاره بشوید؟» هنگام جستجوی یک نقش تازه در شرکت یا سازمانتان، سؤال بهتری که میتوانید از خودتان بپرسید این است که: «چه کاری میخواهی انجام بدهی؟» با جستجوی انواع وظایف و مسئولیتهایی که با انگیزهبخشهای اصلی شما همخوانی دارند، با دقت بالاتری میتوانید نقش رضایتبخشتری را در شرکت یا سازمان فعلی خود بیابید.
آلن همر (Allen L. Hammer) در کتاب مقدمهای بر تیپهای شخصیتی و مشاغل (Introduction to Type and Careers) میگوید، بهتر است در این مواقع سؤالات زیر را از خودتان بپرسید:
من میخواهم چه کارهایی را هر روز انجام دهم؟
من میخواهم در یک، پنج یا ده سال آینده در چه موقعیت شغلی باشم؟
من میخواهم با چه نوع آدمهایی کار کنم؟
من چه نوع محیط کاری را بیش از همه برای خودم مناسب میدانم؟
چه نوع محیط کاری به من اجازه میدهد که بیشترین بهرهوری را داشته باشم؟
چه چیزهایی به من انگیزه میدهند که بهترین عملکردم را داشته باشم؟
با در نظر گرفتن نکته اخیر، در حالی که ترجیحات فکری (T) و احساسی (F) سبک تصمیمگیری ما را توصیف میکنند، ترجیحات منطقی (S) و شهودی (N) نوع اطلاعاتی که ما تصمیماتمان را بر آن مبنا اتخاذ میکنیم مشخص میسازند و تلفیق این دو نشان میدهد که چه چیزی بیشترین انگیزه را به ما در محیط کار میدهد:
ST: دستیابی به نتایج نهایی
SF: ارائه خدمات عملی
NF: ایجاد یک تفاوت معنادار
NT: بهبود سیستم
تحقیقات نشان میدهند، افراد مشاغلی را که با دو حرف میانی تیپ شخصیتیشان همخوانی دارد به صورت ناخودآگاه انتخاب میکنند و به سمت آنها کشیده میشوند. برای مثال اگر شما دارای ترجیح احساسی (F) باشید، از به عهده گرفتن نقشی که در آن بتوانید به دیگران کمک کنید یا از آنها پشتیبانی کنید، احساس رضایت قابل توجهی خواهید داشت. این عامل انگیزهبخش میتواند به اشکال گوناگون خود را نمایان کند، مثلاً کمک کردن به مشتریان، مربیگری، حضور در یک گروه مشاورهای، بهبود وضعیت جامعه یا ایجاد یک دنیای بهتر.
علاوه بر این، افرادی که دارای ترجیح احساسی (F) هستند، باید به یاد داشته باشند که نتیجه کلی کارشان میتواند بر سطح نهایی رضایت شغلی نیز اثر بگذارد. برای مثال، ممکن است متوجه شوید کار شما طوری است که به طور روزانه زمان زیادی را صرف اجرای نقش «کمککننده» نمیکنید اما در مجموع کارتان منجر به ایجاد نکات مثبت در زندگی مردم میشود. اگر شما در یک مرکز انساندوستانه یا دانشگاه کار میکنید، حتی اگر هر روز درگیر کمک کردن به مردم نباشید، میدانید که بخشی از چرخ بزرگتری که برای ایجاد تفاوت در زندگی مردم میچرخد هستید و همین کافی است تا شما را در محیط کار سرزنده نگه دارد.
شکل دادن نقش فعلیتان
اگر شما دارای ترجیحات منطقی و فکری هستید و در نقشی قرار گرفته باشید که به میزان ارتباطات فردی زیادی نیاز دارد، ممکن است بخواهید به دنبال نقشی بگردید که به شما اجازه بدهد به تحلیل دادهها با تأکید بر شرایط این مکانی و این زمانی بپردازید یا حتی دلتان بخواهد اینگونه مسئولیتها را در نقش فعلی خود به عهده بگیرید.
برای مثال من اغلب با مشاوران شغلی که دارای ترجیحات ST هستند کار میکنم که حرفه آنها مستلزم بکارگیری مداوم دو کارکرد غیر مورد ترجیحشان یعنی احساسی (F) و شهودی (N) است. اگر چه آنها معمولاً ابراز میکنند که در مجموع شغلشان را دوست دارند، در عین حال تصدیق میکنند که شغلشان بسیار فرسودهکننده و طاقتفرساست به ویژه زمانی که مجبورند ساعتهای طولانی را صرف کمک مستقیم به یک شخص کننند. هر چند اگر آنها بتوانند فعالیتهایی را بیابند که به آنها اجازه بدهد در محدوده ترجیحات طبیعیشان کار کنند، مثلاً تحلیل ارزیابیهای شغلی، نقد رزومههای کاری، انجام کارهای اداری یا مدیریت فناوری درونگروهی و نظایر آن می توانند به انگیزههای جدیدی برای ادامه کارشان دست یابند.
در مجموع، اگر بتوانید به اندازه کافی کارهایی را بیابید که با ترجیحات شخصیتی شما همخوانی دارند و آنها را با نقش فعلی خود یکپارچه کنید، احساس رضایت و سرزندگی بیشتری در موقعیت شغلی فعلی خود خواهید داشت.
داشتن صبر کافی برای این که مسیرتان را بیابید
باید توجه داشت گاهی اوقات یک راه حل سریع برای افزایش رضایت شغلی وجود ندارد زیرا توسعه مهارتها و تخصصها برای فعالیت در نقشهای خاص زمان میبرد.
برای مثال اگر شما دارای ترجیح فکری (T) باشید از سبک تصمیم گیری منطقی لذت خواهید برد و دلتان میخواهد به دنبال اشکالات سیستم بگردید تا آنها را رفع کنید. سؤال این است، آیا به اندازه کافی در شغل خود پیشرفت کردهاید که بخواهید تغییرات را آغاز کرده و به اجرا بگذارید؟ اکثر تیمها وقت صرف نمیکنند که به کارکنان تازهکار بگویند کجای کارشان ایراد دارد بدون آن که بدانند توصیهها و پیشنهادههای آنها تا چه اندازه میتواند در تصمیم فرد برای ادامه آن نقش مؤثر باشد.
برخی مواقع شما مجبورید که نقش فعلی خودتان را برای مدتی ادامه بدهید، تخصص لازم را به دست آورید و تأثیر لازم را به جای بگذارید تا بتوانید در نقش کسی ظاهر شوید که میتواند ایراد سیستم را بیابد. احتمالاً برای مدتی نارضایتی را تجربه خواهید کرد، ضمن این که احتمالاً متوجه ناشایستگیهای برخی از همکاران و مدیرانتان میشوید که دلتان میخواهد آنها را برطرف کنید اما قدرت این کار را ندارید. در عوض بهتر است زمان خود را صرف این کنید که در موقعیت فعلی خود تخصص لازم را به دست آورید، چون در نهایت به قدرت لازم برای اعمال تغییرات دست خواهید یافت و اینگونه میتوانید به تدریج در شغلی که آن را رضایتبخش مییابید و به شما اجازه میدهد که با ترجیحات طبیعیتان کار کنید، رشد نمایید.
مقاله حاضر توسط آن فیشر (Anne Fisher) در مجله فورچون (Fortune) به چاپ رسیده و در وبلاگ CPP نیز منتشر شده است.
ابزار شخصیتشناسی میرز-بریگز (MBTI) می تواند به افرادی که قصد انجام مذاکره در محیطهای کاری را دارند، سرنخهای مفیدی ارائه دهد.
آیا هرگز این تجربه ناخوشایند را داشتهاید که در محیط کار دیدگاه خود را راجع به موضوعی به عنوان یک نظر عالی یا دست کم قابل دفاع مطرح کنید و نظر شما به راحتی و حتی بدون آن که به طور کامل به آن گوش داده شود رد گردد؟ از میان تمام دلایل محتملی که برای این اتفاق میتوان یافت، یک دلیل وجود دارد که به احتمال زیاد به آن فکر نکردهاید: تیپ شخصیتی مخاطب شما.
اکثر کارکنان شرکتهای بزرگ آشنایی مختصری با ابزار شخصیتشناسی MBTI دارند که یک تیپ شخصیتی چهار حرفی را به هر فرد اختصاص میدهد. کاترین رینز (Catherine Rains) مدرس باسابقه ابزار MBTI در موسسه CPP بیان میدارد: «MBTI را میتوان ابزاری برای تعیین نقاط قوت و ضعف شخصی افراد و جایابی آنها در تیمها دانست».
اما یکی از کاربردهای این ابزار که شاید کمتر مورد توجه قرار گیرد، مربوط به دو حرف میانی تیپ شخصیتی هر فرد میشود. این دو حرف مشخص مینمایند که یک فرد چگونه اطلاعات را دریافت میکند و چگونه تصمیمگیری مینماید. برای مثال این دو حرف میتوانند تعیین کنند که شخص مقابل به حرفهای شما در مورد مسائلی همچون درخواست دستمزد بیشتر یا تغییر اتاق کار چگونه گوش میدهد و آیا صحبتهای شما برای وی به قدر کافی متقاعدکننده خواهد بود که به درخواستتان پاسخ «بله» بدهد یا خیر؟ رینز معتقد است: «بکارگیری ابزار MBTI برای رسیدن به آنچه به دنبالش هستید به معنی کنترل کردن افراد نیست بلکه به این معناست که یاد بگیرید چگونه به زبان آنها صحبت کنید تا آنها به حرفهای شما گوش بدهند».
هر چند دانستن تیپ شخصیتی رئیستان و این که آیا اصلاً وی تیپ شخصیتی خود را براساس ابزار MBTI تعیین نموده است یا خیر امری بعید میباشد، اما رینز معتقد است پیدا کردن دو حرف میانی مربوط به تیپ شخصیتی رئیستان چندان کار دشواری نیست. وی میگوید: «حرف اول یکی از دو گزینه S (منطقی) یا N (شهودی) است. افرادی که بیشتر به سمت واقعیات، اعداد و جزئیات گرایش دارند با احتمال بیشتری دارای ترجیح منطقی (S) میباشند. این افراد بیش از هر چیز با دادههای ملموس (Hard data) راحت هستند. در نقطه مقابل یک فرد شهودی (N)، بیشتر به چشماندازی از آینده، تخیل و بارش فکری ایدهها علاقمندی نشان میدهد».
توجه کردن به رفتار یک شخص در چند جلسه کاری معمولاً برای این که بتوانید تعیین کنید ترجیح وی از نوع منطقی یا شهودی است کافی میباشد. به نظر رینز: «یک رئیس با ترجیح منطقی (S) به اطلاعات قابل صحتسنجی در مورد وضعیت گذشته و حال علاقمند است، در حالی که یک رئیس با ترجیح شهودی (N) زمانی احساس شادمانی بیشتری مینماید که در مورد تصویر بزرگ، آینده و احتمالات پیشرو صحبت میکند».
دومین حرف میانی که باید به آن توجه کرد یکی از دو گزینه T (فکری) یا F (احساسی) است. رینز ابراز میدارد: «افراد با ترجیح فکری (T) تمایل دارند که تصمیمگیریهای عقلانی و منطقی انجام دهند در حالی که افراد با ترجیح احساسی (F) تصمیماتشان را عمدتاً بر این مبنا اتخاذ مینمایند که این تصمیمات چگونه بر دیگران تأثیر میگذارند و چگونه با ارزشهای کلی سازمان و چشمانداز بلندمدت همخوانی پیدا میکنند». از نظر رینز یک نشانه برای تشخیص رئیسی با ترجیح احساسی (F) آن است که: «وی تمایل دارد در مورد زندگی کارکنانش بیرون از محیط کار بیشتر بداند و کسب و کار را بر مبنای روابط بین فردی ببیند». رینز خاطر نشان میسازد: «یک رئیس با ترجیح احساسی از شما در مورد فرزندانتان می پرسد و می خواهد اسم آنها را بداند، در حالی که یک رئیس با ترجیح فکری به ندرت از اینگونه سؤالات میپرسد».
رینز میافزاید: «اکثر ما دارای هر چهار ترجیح شخصیتی (منطقی، شهودی، فکری و احساسی) هستیم و از آنها در محیط کارمان استفاده میکنیم، منتهی برای هر یک از ما استفاده از یکی از دو شیوه جمعآوری اطلاعات (منطقی یا شهودی) و یکی از دو شیوه تصمیمگیری (فکری یا احساسی) طبیعیتر و راحتتر است و انرژی کمتری از ما میگیرد».
برای این که از مذاکره با رئیستان به نتیجه مثبت برسید، باید فضای مذاکره را براساس تیپ شخصیتی رئیستان و نه خودتان تنظیم کنید. رینز توصیه مینماید: «به یاد داشته باشید، تیپ شخصیتی شما هر چه باشد، آنچه اهمیت دارد آن است که چگونه رئیستان گوش کردن به حرفهای شما را آسان بیابد».
فرض کنیم شما شخصی با ترجیح شهودی و احساسی (NF) هستید، اما در حال گزارش دادن به فردی میباشید که در جلسات معمولاً میخواهد اول از همه و بیشتر در مورد دادههای ملموس (ST) صحبت کند. بهترین بخش ایدهای که برای یک پروژه در ذهن دارید این است که از نظر شما دارای ظرفیتهای بالقوه بلندمدت برای شرکت است و فرصتهای جدیدی برای شما و همکارانتان ایجاد میکند. رینز میگوید: «اشکالی ندارد که چنین ایدهای دارید، اما آن را در متن اصلی نیاورید بلکه در حاشیه ارائه خود بیاورید. چیزی که شما در جلسه برای یک فرد با ترجیح منطقی و فکری (ST) باید ارائه دهید یک تحلیل خط به خط از هزینهها و درآمدها شامل اثرات بر سوددهی شرکت در کوتاهمدت میباشد».
برعکس این قضیه نیز صادق است. رینز معتقد است: «یک رئیس با ترجیح شهودی و احساسی (NF) که عمدتاً بر مبنای حس ششم خود تصمیمگیری میکند و به اثرات تصمیمات اتخاذ شده بر کارکنانش توجه دارد، در جلسه به سرعت شما را به سکوت وامیدارد اگر بخواهید او را با انبوهی از آمار و ارقامها که در تأئید حرفهایتان میآورید، بمباران نمایید». به جای این، شما باید ابتدا به سراغ نشان دادن تصویر کلی بروید و شرح دهید چگونه ایده شما به افراد در شرکت نفع میرساند و بعد در ادامه آمار و ارقام مرتبط را عمدتاً با هدف کمک به چارهاندیشی ارائه بدهید.
با کاربردهایی از این دست، ابزار MBTI میتواند به خوبی نشان دهد که چرا هدایت سازمانها و شرکتها تا این حد میتواند امری ظریف باشد. مطابق آمارهای ثبت شده از زمانی که ابزار MBTI چندین دهه پیش توسعه داده شد تا زمان حاضر، بیشترین تیپ شخصیتی ثبت شده برای افراد تیپ ISFJ میباشد که به ترتیب دارای ترجیحات درونگرا (I)، منطقی (S)، احساسی (F) و منظم (J) است.
رینز میگوید: «فرهنگ غربی و به ویژه محیط کسب و کار، مستعد پرورش تیپ شخصیتی ESTJ (برونگرا، منطقی، فکری و منظم) میباشد که بیشتر عملگرا و نتیجهمحور است. اشخاص زیادی در جامعه به گونهای تربیت شدهاند که مانند یک فرد با تیپ شخصیتی ESTJ رفتار بنمایند و تا سنین میانسالی این واقعیت را کشف نمیکنند که آنها در واقع درونگرایانی احساسی هستند».
http://typology.ir/wp-content/uploads/2015/05/rbcm_57.jpg413600دپارتمان MBTIhttp://typology.ir/wp-content/uploads/2019/11/typology-1-300x138.pngدپارتمان MBTI2015-05-12 01:09:452015-05-12 01:16:38به دنبال افزایش حقوق بیشتری هستید؟ پس تیپ شخصیتی رئیستان را بیابید
ما را در صفحات اجتماعی دنبال کنید…