مقاله حاضر توسط آن فیشر (Anne Fisher) در مجله فورچون (Fortune) به چاپ رسیده و در وبلاگ CPP نیز منتشر شده است.
ابزار شخصیتشناسی میرز-بریگز (MBTI) می تواند به افرادی که قصد انجام مذاکره در محیطهای کاری را دارند، سرنخهای مفیدی ارائه دهد.
آیا هرگز این تجربه ناخوشایند را داشتهاید که در محیط کار دیدگاه خود را راجع به موضوعی به عنوان یک نظر عالی یا دست کم قابل دفاع مطرح کنید و نظر شما به راحتی و حتی بدون آن که به طور کامل به آن گوش داده شود رد گردد؟ از میان تمام دلایل محتملی که برای این اتفاق میتوان یافت، یک دلیل وجود دارد که به احتمال زیاد به آن فکر نکردهاید: تیپ شخصیتی مخاطب شما.
اکثر کارکنان شرکتهای بزرگ آشنایی مختصری با ابزار شخصیتشناسی MBTI دارند که یک تیپ شخصیتی چهار حرفی را به هر فرد اختصاص میدهد. کاترین رینز (Catherine Rains) مدرس باسابقه ابزار MBTI در موسسه CPP بیان میدارد: «MBTI را میتوان ابزاری برای تعیین نقاط قوت و ضعف شخصی افراد و جایابی آنها در تیمها دانست».
اما یکی از کاربردهای این ابزار که شاید کمتر مورد توجه قرار گیرد، مربوط به دو حرف میانی تیپ شخصیتی هر فرد میشود. این دو حرف مشخص مینمایند که یک فرد چگونه اطلاعات را دریافت میکند و چگونه تصمیمگیری مینماید. برای مثال این دو حرف میتوانند تعیین کنند که شخص مقابل به حرفهای شما در مورد مسائلی همچون درخواست دستمزد بیشتر یا تغییر اتاق کار چگونه گوش میدهد و آیا صحبتهای شما برای وی به قدر کافی متقاعدکننده خواهد بود که به درخواستتان پاسخ «بله» بدهد یا خیر؟ رینز معتقد است: «بکارگیری ابزار MBTI برای رسیدن به آنچه به دنبالش هستید به معنی کنترل کردن افراد نیست بلکه به این معناست که یاد بگیرید چگونه به زبان آنها صحبت کنید تا آنها به حرفهای شما گوش بدهند».
هر چند دانستن تیپ شخصیتی رئیستان و این که آیا اصلاً وی تیپ شخصیتی خود را براساس ابزار MBTI تعیین نموده است یا خیر امری بعید میباشد، اما رینز معتقد است پیدا کردن دو حرف میانی مربوط به تیپ شخصیتی رئیستان چندان کار دشواری نیست. وی میگوید: «حرف اول یکی از دو گزینه S (منطقی) یا N (شهودی) است. افرادی که بیشتر به سمت واقعیات، اعداد و جزئیات گرایش دارند با احتمال بیشتری دارای ترجیح منطقی (S) میباشند. این افراد بیش از هر چیز با دادههای ملموس (Hard data) راحت هستند. در نقطه مقابل یک فرد شهودی (N)، بیشتر به چشماندازی از آینده، تخیل و بارش فکری ایدهها علاقمندی نشان میدهد».
توجه کردن به رفتار یک شخص در چند جلسه کاری معمولاً برای این که بتوانید تعیین کنید ترجیح وی از نوع منطقی یا شهودی است کافی میباشد. به نظر رینز: «یک رئیس با ترجیح منطقی (S) به اطلاعات قابل صحتسنجی در مورد وضعیت گذشته و حال علاقمند است، در حالی که یک رئیس با ترجیح شهودی (N) زمانی احساس شادمانی بیشتری مینماید که در مورد تصویر بزرگ، آینده و احتمالات پیشرو صحبت میکند».
دومین حرف میانی که باید به آن توجه کرد یکی از دو گزینه T (فکری) یا F (احساسی) است. رینز ابراز میدارد: «افراد با ترجیح فکری (T) تمایل دارند که تصمیمگیریهای عقلانی و منطقی انجام دهند در حالی که افراد با ترجیح احساسی (F) تصمیماتشان را عمدتاً بر این مبنا اتخاذ مینمایند که این تصمیمات چگونه بر دیگران تأثیر میگذارند و چگونه با ارزشهای کلی سازمان و چشمانداز بلندمدت همخوانی پیدا میکنند». از نظر رینز یک نشانه برای تشخیص رئیسی با ترجیح احساسی (F) آن است که: «وی تمایل دارد در مورد زندگی کارکنانش بیرون از محیط کار بیشتر بداند و کسب و کار را بر مبنای روابط بین فردی ببیند». رینز خاطر نشان میسازد: «یک رئیس با ترجیح احساسی از شما در مورد فرزندانتان می پرسد و می خواهد اسم آنها را بداند، در حالی که یک رئیس با ترجیح فکری به ندرت از اینگونه سؤالات میپرسد».
رینز میافزاید: «اکثر ما دارای هر چهار ترجیح شخصیتی (منطقی، شهودی، فکری و احساسی) هستیم و از آنها در محیط کارمان استفاده میکنیم، منتهی برای هر یک از ما استفاده از یکی از دو شیوه جمعآوری اطلاعات (منطقی یا شهودی) و یکی از دو شیوه تصمیمگیری (فکری یا احساسی) طبیعیتر و راحتتر است و انرژی کمتری از ما میگیرد».
برای این که از مذاکره با رئیستان به نتیجه مثبت برسید، باید فضای مذاکره را براساس تیپ شخصیتی رئیستان و نه خودتان تنظیم کنید. رینز توصیه مینماید: «به یاد داشته باشید، تیپ شخصیتی شما هر چه باشد، آنچه اهمیت دارد آن است که چگونه رئیستان گوش کردن به حرفهای شما را آسان بیابد».
فرض کنیم شما شخصی با ترجیح شهودی و احساسی (NF) هستید، اما در حال گزارش دادن به فردی میباشید که در جلسات معمولاً میخواهد اول از همه و بیشتر در مورد دادههای ملموس (ST) صحبت کند. بهترین بخش ایدهای که برای یک پروژه در ذهن دارید این است که از نظر شما دارای ظرفیتهای بالقوه بلندمدت برای شرکت است و فرصتهای جدیدی برای شما و همکارانتان ایجاد میکند. رینز میگوید: «اشکالی ندارد که چنین ایدهای دارید، اما آن را در متن اصلی نیاورید بلکه در حاشیه ارائه خود بیاورید. چیزی که شما در جلسه برای یک فرد با ترجیح منطقی و فکری (ST) باید ارائه دهید یک تحلیل خط به خط از هزینهها و درآمدها شامل اثرات بر سوددهی شرکت در کوتاهمدت میباشد».
برعکس این قضیه نیز صادق است. رینز معتقد است: «یک رئیس با ترجیح شهودی و احساسی (NF) که عمدتاً بر مبنای حس ششم خود تصمیمگیری میکند و به اثرات تصمیمات اتخاذ شده بر کارکنانش توجه دارد، در جلسه به سرعت شما را به سکوت وامیدارد اگر بخواهید او را با انبوهی از آمار و ارقامها که در تأئید حرفهایتان میآورید، بمباران نمایید». به جای این، شما باید ابتدا به سراغ نشان دادن تصویر کلی بروید و شرح دهید چگونه ایده شما به افراد در شرکت نفع میرساند و بعد در ادامه آمار و ارقام مرتبط را عمدتاً با هدف کمک به چارهاندیشی ارائه بدهید.
با کاربردهایی از این دست، ابزار MBTI میتواند به خوبی نشان دهد که چرا هدایت سازمانها و شرکتها تا این حد میتواند امری ظریف باشد. مطابق آمارهای ثبت شده از زمانی که ابزار MBTI چندین دهه پیش توسعه داده شد تا زمان حاضر، بیشترین تیپ شخصیتی ثبت شده برای افراد تیپ ISFJ میباشد که به ترتیب دارای ترجیحات درونگرا (I)، منطقی (S)، احساسی (F) و منظم (J) است.
رینز میگوید: «فرهنگ غربی و به ویژه محیط کسب و کار، مستعد پرورش تیپ شخصیتی ESTJ (برونگرا، منطقی، فکری و منظم) میباشد که بیشتر عملگرا و نتیجهمحور است. اشخاص زیادی در جامعه به گونهای تربیت شدهاند که مانند یک فرد با تیپ شخصیتی ESTJ رفتار بنمایند و تا سنین میانسالی این واقعیت را کشف نمیکنند که آنها در واقع درونگرایانی احساسی هستند».
مراجع:
[1] http://fortune.com/2015/01/06/myers-briggs-promotions-raises/
[2] http://www.cppblogcentral.com/mbti-talk/want-a-bigger-raise-know-what-type-your-boss-is/
تهیه و تنظیم:
سید ساجد متولیان
عضو دپارتمان MBTI – خانه توانگری طوبی