مردان احساسی و زنان فکری: یک تقابل جالب

زنان مهربان و دلسوزند، اما بیش از حد گریه می کنند و به جای مغزشان با قلبشان تصمیم می گیرند. در عوض، مردان مخلوقاتی عاقل هستند که ذاتا می دانند چه کار کنند

خشکتان زد؟ برای لحظاتی نگران شدید، نه؟ نگران نباشید. در اینجا اصلا نمی خواهیم کلیشه های جنسیتی را وسط بکشیم. در حقیقت می خواهیم مطالبی کاملا مخالف آنرا بررسی کنیم.

آمار مربوط به تیپ های شخصیتی به ما می گویند که حدود ۷۵.۵% زنان، احساسی (F) و ۵۶٫۵% مردان، فکری (T) هستند. با این آمار جالب نتیجه می‌گیریم که حدود ۴۳% مردان احساسی هستند. در اینجا می بینیم که مردان تمام آن تیپ های قدرتمند ساکت نیستند که تنها در مراسم ختم و یا در بیابان گریه می کنند.

اما زنان چطور؟ بر اساس این آمار تنها ۲۵% زنان، فکری هستند. با این حال دو مشکل بزرگ با این فرضیه داریم که همه زنان احساسی بوده و کلاً موجوداتی عاطفی و غیرمنطقی هستند.

مشکل اول این است که داشتن ترجیح احساسی (F) بدین معنا نیست که شما نمی توانید عمیقاً و متناوباً فکر کنید. برای تشریح بیشتر این مساله بگذارید مثال زیر را بررسی کنیم.

«عمل یک فکری (Thinker) به موقعیت و شرایط بستگی دارد. با فرض در اختیار داشتن حقایق، یک فکری اینگونه سوال می پرسد که: «قدم منطقی بعدی چیست؟». عمل یک احساسی (Feeler) اما به افراد و مسائل اخلاقی بستگی دارد؛ یک احساسی اینگونه سوال می پرسد که: «با توجه به افراد، قدم منطقی بعدی چیست؟»

رویکرد احساسی ها و فکری ها در این مورد با یگدیگر تفاوت دارد، اما هر دو نوع شرایط را با دلیل خاص خود مدیریت می کنند.

مشکل دوم در خصوص کلیشه زنان احساسی – که از شانس ما آمار هم آنرا تأیید می کند – این است که اگر شما از نقطه نظر طبیعت در مقابل تغذیه (Nature vs Nurture) مسائل را بررسی کنید اوضاع کمی پیچیده خواهد شد. نتیجه آزمون اکثریت زنان، احساسی است؛ آیا این بدان معناست که اکثریت زنان احساسی به دنیا آمده اند؟ زمانیکه یک زن آزمون تیپ شخصیتی را انجام می دهند، نتیجه سالها تلقین فرهنگی را به دوش می کشند که زنان چگونه باید فکر کنند، احساس کنند و عمل کنند.

در بسیاری موارد از زنان انتظار می رود که اهداف تفکر زنانگی نیم قرن پیش را برآورده سازند – یعنی زیبا بمانند، بچه دار شوند، منزل تمیزی داشته باشند و هر شب غذای خوشمزه بپزند. اما امروزه علاوه بر آن استانداردهای سنتی و قدیمی و البته خوب، بسیاری از زنان صاحب شغل و کسب و کار هستند. اما حتی در محیط کار، نشان دادن ترجیح فکری می تواند دردرسرساز باشد. زنانی که مسئولیت کاری را بر عهده می گیرند یا از مساله ای انتقاد می کنند، ممکن است متهم به رئیس بازی شوند.

بنابراین زمانیکه یک زن وارد دوران بزرگسالی خود می شود، پیام های متناقضی را از سوی جامعه، رسانه ها و حتی دوستانش دریافت می کند. در سایه این توقعات بیجا، آیا امکان ندازد که یک زن به جای اینکه بر اساس ترجیحات ذاتی اش مورد سنجش قرار گیرد، بیشتر بواسطه توقعات فرهنگی به عنوان یک احساسی در نظر گرفته شوند؟ شاید وی با این فرض که یک زن بیشتر باید مادری کرده و دیگران را تغذیه کند، گرایش های احساسی بیشتری را از خود به نمایش می گذارند.

البته همین فرضیه جنجال برانگیز در مورد فکری ها هم بکار می رود و بیشتر از همه در مورد کلیشه مردان فکری. پسرها در سنین جوانی یاد می گیرند که احساسی یا حساس بودن می تواند القاب ناخوشایندی را برای آنان به همراه داشته باشد. واژه «لوس» مؤدبانه ترین اصطلاحی است که ممکن است چنین پسرهای از دیگران بشنوند.

حتی کلیشه هایی که به نظر می رسد آمارها نیز آنرا تأیید می کنند پیچیده تر از آن هستند که به نظر می رسند. یکی از نقطه ضعف های افرادی که از آزمون های شخصیتی استفاده می کنند این است که آنها اغلب به اشتباه دیگران را در قالب های ذهنی خود محصور می کنند. تمام منظور ما این است که هیچ مشکلی در یک زنان احساسی و یا مرد فکری بودن وجود ندارد. احساسی بودن بدین معنا نیست که شما سرشار از عواطفی غیرقابل کنترل هستید. همچنین فکری بودن نیز این معنا را نمی دهد که شما شبیه یک آدم آهنی بی احساس هستید که برای تصمیم گیری های بیرحمانه طراحی شده است.

تیپ شخصیتی و ترجیحات شما فارغ از نوع جنسیت، همگی معتبر و قابل قبولند. فکری بودن یا احساسی بودن هیچکدام درست و غلط یا بد و خوب ندارند. البته مسلما می دانید که یک فکری هنوز هم دارای احساسات بوده و یک احساسی نیز هنوز می تواند بسیار هوشمندانه تصمیم بگیرد. همه ما انسانیم و این یعنی همه ما می توانیم تبدیل به مخلوقاتی به شدت موفق و باهوش و یا برعکس به شدت احمق و کودن – گاهی اوقات هر دوی آنها در یک روز – شویم.

مترجم: مجتبی کریمی

منبع: بلاگ Truity

اشتراک گذاری

WhatsApp
Telegram

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

مطالب مرتبط