آن دسته از افرادی که تیپشان ISFJ است توسط کارکرد غالبشان که منطقی درونریزیشده (Si) است هدایت میشوند. این بدان معناست که آنها به خوبی میتوانند جزئیات فردی را از گذشته به خاطر سپرده و از آن در تصمیمگیریهای حال حاضر خود استفاده کنند. حواستان باشد، اگر آنها چنین جزئیات شخصی را با شما در میان میگذارند، انتظار دارند که شما هم به خوبی آنها را به خاطر بسپارید. انگیزه اصلی آنها این است که به دیگران خدمتی کنند و دوست دارند در آن واحد تنها به یک نفر کمک کنند. این کار باعث میشود که آنها با کیفیت بالا و تأثیرگذاری زیاد به دیگران یاری برسانند. ISFJها در مورد تصمیماتی که میگیرند دقیق هستند حتی اگر گزینه دیگری را پیدا کنند که برایشان مفیدتر باشد.
مشاغلی که از نظر ISFJها جذاب است عبارتند از:
معلم دبیرستان
مشاور شغلی یا دانشگاهی
برنامه ریز مالی
برنامهریز مراسم و رویدادها
تحلیلگر کسبوکار
متخصص منابع انسانی
همه اقسام متخصص بهداشت و درمان
متخصص ارتباط با مشتریان
اگر شما هم یک ISFJ هستید نظرات خود را در مورد خصوصیات خاص خود به صورت Comment برای ما بگذارید و یا در تلگرام پیامتان را به @karimimojtaba بفرستید تا با نام خودتان در کانال و وبسایت IranMBTI منتشر شود.
اگر هنوز تیپ شخصیتی خود را نمی دانید این کار را به ما بسپارید. با ما در سامانه آزمون MBTI همراه شده و تجربه شیرینی را به دست آورید.
http://typology.ir/wp-content/uploads/2016/01/motherteresahelping.jpg413634دپارتمان MBTIhttp://typology.ir/wp-content/uploads/2019/11/typology-1-300x138.pngدپارتمان MBTI2016-01-13 10:14:082016-01-13 10:14:43در میان درونگراها کدام تیپ بیشترین علاقه به خدمترسانی به دیگران را دارد؟
بخش مهمی از یافتههای علوم روانپزشکی و روانشناسی مدیون تحقیقات و پژوهشهای محققین و دانشمندان علم عصبشناسی (Neuroscience) میباشد. بخشی از این فعالیتهای علمی و پژوهشی منجر به ایجاد یک شاخه علمی مجزا با عنوان علوم اعصاب رفتاری، عصبشناسی رفتار یا روانشناسی زیستی (Behavioral Neuroscience) شده است. این شاخه علمی با استفاده از اصول زیستشناسی (و به طور خاص عصبشناسی) به مطالعه ساز و کارهای فیزیولوژیکی، ژنتیکی و رشدی رفتار در انسان و جانوران میپردازد. مطالعات عصبشناسی رفتار معطوف به مطالعه سلولهای عصبی (Neurons)، انتقالدهندههای عصبی، مدارهای مغزی و فرآیندهای بنیادین زیستی میشود که مبنای رفتارهای نرمال و غیرنرمال را تشکیل میدهند [۱].
پروفسور داریو ناردی (Dario Nardi) استاد دانشگاه کالیفرنیا لسآنجلس (UCLA) یک دانشمند عصبشناسی رفتار است که از سال ۲۰۰۷ انجام مطالعاتی را در زمینه بررسی ارتباط بین تیپ شخصیتی افراد (که بر اساس ابزار شخصیت شناسی میرز-بریگز MBTI به دست آمده است) و چگونگی فعالیتهای مغزی آنها آغاز نموده است. وی که مدرک دکترای خود در رشته علوم سیستمی را در سال ۱۹۹۸ از دانشگاه ایالتی نیویورک (SUNY) دریافت کرده، از سال ۱۹۹۴ با ابزار MBTI آشنا شده و به صورت حرفهای در زمینه ابزار شخصیتشناسی MBTI به تحقیق و تدریس مشغول بوده است [۲].
ناردی برای بررسی فعالیتهای مغزی افراد از روش الکتروانسفالوگرافی یا نوارمغزی (EEG) استفاده مینماید. این روش شامل اخذ سیگنال توسط الکترودهای سطحی، بهبود سیگنال (معمولاً تقویت و حذف نویز)، چاپ سیگنال و تحلیل آن میباشد. روش EEG تاکنون برای کمک به مطالعه صرع، تشخیص اختلالات روانی و مطالعه خواب مورد استفاده قرار میگرفته است [۳]. این روش فعالیتهای الکتریکی در بخش نئوکورتکس (Neocortex) مغز را میسنجد. روش EEG در مقایسه با روشهای مشابه سریع، آسان و ارزان است و تغییرات را در واحد میلیثانیه اندازهگیری میکند [۴].
ناردی در آزمایشهای خود از دانشجویانی که قبلاً تیپ شخصیتی خود را با استفاده از ابزار MBTI تعیین نمودهاند کمک گرفته است. الکترودهای دستگاه EEG به سر دانشجویان وصل میشود و فعالیتهای مغز آنها توسط نرمافزار ثبت میگردد(شکل زیر).
دانشجویان در طی آزمایشها به فعالیتهای زیر می پرداختند [۴]:
بازی مانند بازی با کارت، حل جدول کلمات متقاطع و غیره
فعالیتهای بدنی مانند تردستی با توپ
تفکر مانند حل مسائل ریاضی، تشخیص اختلافات بین دو شکل مشابه
ارتباط با دیگران مانند صحبت کردن، ایفای نقش در نمایش
به یاد آوردن مانند تکرار اسامی مشاهده شده در یک لیست، بازگویی جزئیات یک صحنه
پیشبینی کردن مانند صحبت در مورد زندگی شخصی در ۱۰ سال آینده
جملهسازی خلاقانه با کلمات بیربط
در شکل زیر بخشهای مختلف نئوکورتکس مغز که هر یک مسئول یکی از فعالیتهای مغزی میباشند، از نمای بالا نشان داده شده است. دوایر مشخص شده با کد روی شکل محل نصب الکترودهاست که فعالیت آن بخش خاص از نئوکورتکس را اندازهگیری مینمایند. از نظر ناردی، نئوکورتکس را میتوان به یک جعبهابزار مهارتهای شناختی (Cognitive Skills) تشبیه نمود که ساختار آن در همه افراد تا حد زیادی مشابه است، اما این که چه زمانی و چگونه از این جعبه ابزار استفاده میکنیم بسته به تیپ شخصیتی و پیشینه شخصی ما (فرهنگ، آموزش، شغل و غیره) میتواند متفاوت باشد. برای مثال، یک فرد با تیپ شخصیتی ENFJ در مقایسه با یک فرد با تیپ شخصیتی ISTP به احتمال بسیار بالاتری دارای یک ناحیه T5 (توجه زیاد به بازخورهای اجتماعی) فعالتر است. مختصراً میتوان گفت، افراد با تیپ شخصیتی یکسان اغلب تمایل دارند که به گونه مشابهای از برخی از نواحی مغز خود استفاده کنند یا نکنند و البته تفاوتهایی نیز بین آنها وجود دارد که به خاطر ساختار منحصر بفرد مغز هر یک از آنهاست [۵].
در تصاویر ثبت شده از مغز، رنگهای قرمز و زرد نشان دهنده فعالیت بالاتر و رنگهای آبی و سیاه نشاندهنده فعالیت کمتر میباشند [۴].
ناردی در آزمایشهای خود حالت جالبی از فعالیت مغز را کشف کرده که نام آن را شرایط جریان (Flow state) گذاشته است. این شرایط که در آن کلیه بخشهای نئوکورتکس مغز از نظر میزان فعالیت حالت هماهنگی را نشان میدهند (مشخص شده با رنگ آبی در شکل زیر) زمانی اتفاق میافتد که هر فرد بسته به تیپ شخصیتی که دارد در حال انجام کاری است که در آن زمینه مهارت دارد یا اصطلاحاً متخصص (Expert) آن کار میباشد [۴].
ناردی تعدادی از فعالیتهایی که برای تیپهای خاص باعث شکل گیری «شرایط جریان» در مغز میشود را شناسایی کرده است که برخی از آنها عبارتند از [۴]:
حل و فصل یک شرایط بحرانی به هنگام ایفای نقش به عنوان یک بازیگر (ESFP، ESTP)
مرور اتفاقات گذشته با ذکر جزئیات (ISFJ، ISTJ)
تجسم نمودن آینده (INTJ، INFJ)
گوش دادن به حرفهای دیگران (ISFP، INFP)
گوش دادن به حرفهای یک شخص مافوق (ESTJ)
انجام یکی از فعالیتهایی که در آن مهارت دارید یا تصور انجام دادن آن (تمام تیپهای شخصیتی)
ناردی از انجام آزمایشهای متعدد به هشت الگوی شاخص در زمینه فعالیتهای مغز تیپهای شخصیتی مختلف دست یافته که در شکل زیر به نمایش در آمده است [۴].
مقایسه میزان تشابه فعالیت مغزی ثبت شده جامعه آماری مورد بررسی حاکی از نتایج جالبی در خصوص رابطه تیپ شخصیتی با فعالیت مغز افراد بود. در مورد افراد با تیپ شخصیتی متفاوت کمتر از ۳۰ درصد جامعه آماری دارای میزان فعالیت مغزی با درصد تشابه ۵۰ درصد و بیشتر بودند. اما وقتی افراد با تیپ شخصیتی یکسان در گروههایی دستهبندی شدند مشاهده گردید که تقریباً چیزی نزدیک به ۳۰ درصد از هر کدام از جوامع آماری دارای فعالیت مغزی با درصد تشابه بین ۸۰ تا ۹۰ درصد هستند. ناردی معتقد است، تفاوتهای موجود بین فعالیتهای مغزی افراد با تیپ شخصیتی یکسان به دلیل آن نیست که تیپ شخصیتی آنها اشتباهاً تعیین شده است، بلکه این تفاوتها اطلاعات جالبتری به دست میدهد و آن این است که مغز باعث شکلگیری تیپ شخصیتی نمیشود. برای مثال چیزی به نام بخش ENFP یا ESTJ مغز وجود ندارد. در عوض مغز شما یک جعبه ابزار است که شما تمایل دارید از این جعبه ابزار طوری استفاده کنید و آن را رشد بدهید که پشتیبان ترجیحات تیپ شخصیتی شما باشد [۵].
ناردی از تحقیقات خود به ویژه مقایسه نتایج آزمایشهای انجام شده بر روی افراد با تیپ شخصیتی یکسان نتیجه گرفت که تیپ شخصیتی نقش مهمی در زندگی ذهنی ما ایفا مینماید ولی تنها عامل مؤثر محسوب نمیشود. پیشینه فردی، جنسیت، شغل و عوامل دیگر همگی بر آن چیزی که هستیم تأثیرگذارند. علاوه بر این مهارتهای غیرمرجح (کارکردهای سوم و مغلوب) هر فرد به شیوههای گوناگونی در زندگی وی ظاهر میشوند و به همین دلیل است که ابزارهای شخصیتشناسی مانند MBTI«شاخص» (Indicator) نامیده میشوند و نمیتوان آنها را خدشهناپذیر دانست [۵].
علاوه بر موارد فوق ناردی به نتایج جالب دیگری در مورد رابطه تیپ شخصیتی با کارکرد مغز افراد نیز دست یافته که همگی آنها را در کتابی تحت عنوان «عصبشناسی شخصیت: دیدگاههای ادراک مغزی برای افراد با همه تیپهای شخصیتی» (Neuroscience of Personality: Brain-Savvy Insights for All Types of People) منتشر نموده است [۶]. همچنین یک ویدیوی ۹۰ دقیقهای از سخنرانی ناردی در مورد نتایج تحقیقاتش از اینجا قابل مشاهده میباشد.
ناردی به محدودیتهای تحقیقات خود از جمله محدودیت در تعداد افراد شرکتکننده در آزمایشها و محدوده سنی آنها معترف است و میپذیرد که به آزمایشهای بیشتری در این زمینه نیاز میباشد، هر چند وی معتقد است نتایج حاصله از آزمایشهای وی، نشان میدهد نظریه تیپهای روانشناختی کارل گوستاو یونگ (Carl Gustav Jung) که ابزار شخصیتشناسی MBTI بر پایه آن شکل گرفته است، با دقت قابل قبولی به توصیف فرآیندهای شناختی (Cognitive Processes) ذهن انسان میپردازد و شایسته آن است که مورد اعتماد قرار گیرد [۵].
تحقیقات فوق از دو جنبه ارزشمند و قابل توجه است. اولاً نتایج به دست آمده از این تحقیقات، نظریهای که قبلاً توسط یونگ، کاترین بریگز (Katharine Cook Briggs) و الیزابت بریگز-میرز (Isabel Briggs Myers) در چارچوب تحقیقات روانشناسی تحلیلی (Analytical Psychology) توسعه داده شد را به نوعی مورد صحتسنجی قرار داده و توصیف ملموستر و روشنگرانهتری از آن را به نمایش گذاشته است. ثانیاً با کنار هم قرار دادن یافتههای حاصله از علم عصبشناسی و ابزارهای شخصیتشناسی، محققین به دانشی جامعتر و دقیقتر در خصوص فرآیندهای شناختی ذهن انسان دست یافتهاند که میتواند به افراد در مسیر رشد و خودشکوفایی کمکهای شایانی نماید.
[۵] Nardi, D. (2012). “Your Brain and Type: Individual Differences Matter”. TypeFace Magazine, British Association for Psychological Types (BAPT), Vol. 23, No. 3, pp. 16-20.
[۶]. Nardi, D. (2011). Neuroscience of Personality: Brain-Savvy Insights for All Types of People. Radiance House Publication, Los Angeles, CA.
http://typology.ir/wp-content/uploads/2015/05/lead.jpg359478دپارتمان MBTIhttp://typology.ir/wp-content/uploads/2019/11/typology-1-300x138.pngدپارتمان MBTI2015-05-15 17:47:502015-05-15 17:55:00علم عصبشناسی (Neuroscience) در مورد تیپ شخصیتی چه حرفهایی برای گفتن دارد؟
مقاله حاضر توسط آن فیشر (Anne Fisher) در مجله فورچون (Fortune) به چاپ رسیده و در وبلاگ CPP نیز منتشر شده است.
ابزار شخصیتشناسی میرز-بریگز (MBTI) می تواند به افرادی که قصد انجام مذاکره در محیطهای کاری را دارند، سرنخهای مفیدی ارائه دهد.
آیا هرگز این تجربه ناخوشایند را داشتهاید که در محیط کار دیدگاه خود را راجع به موضوعی به عنوان یک نظر عالی یا دست کم قابل دفاع مطرح کنید و نظر شما به راحتی و حتی بدون آن که به طور کامل به آن گوش داده شود رد گردد؟ از میان تمام دلایل محتملی که برای این اتفاق میتوان یافت، یک دلیل وجود دارد که به احتمال زیاد به آن فکر نکردهاید: تیپ شخصیتی مخاطب شما.
اکثر کارکنان شرکتهای بزرگ آشنایی مختصری با ابزار شخصیتشناسی MBTI دارند که یک تیپ شخصیتی چهار حرفی را به هر فرد اختصاص میدهد. کاترین رینز (Catherine Rains) مدرس باسابقه ابزار MBTI در موسسه CPP بیان میدارد: «MBTI را میتوان ابزاری برای تعیین نقاط قوت و ضعف شخصی افراد و جایابی آنها در تیمها دانست».
اما یکی از کاربردهای این ابزار که شاید کمتر مورد توجه قرار گیرد، مربوط به دو حرف میانی تیپ شخصیتی هر فرد میشود. این دو حرف مشخص مینمایند که یک فرد چگونه اطلاعات را دریافت میکند و چگونه تصمیمگیری مینماید. برای مثال این دو حرف میتوانند تعیین کنند که شخص مقابل به حرفهای شما در مورد مسائلی همچون درخواست دستمزد بیشتر یا تغییر اتاق کار چگونه گوش میدهد و آیا صحبتهای شما برای وی به قدر کافی متقاعدکننده خواهد بود که به درخواستتان پاسخ «بله» بدهد یا خیر؟ رینز معتقد است: «بکارگیری ابزار MBTI برای رسیدن به آنچه به دنبالش هستید به معنی کنترل کردن افراد نیست بلکه به این معناست که یاد بگیرید چگونه به زبان آنها صحبت کنید تا آنها به حرفهای شما گوش بدهند».
هر چند دانستن تیپ شخصیتی رئیستان و این که آیا اصلاً وی تیپ شخصیتی خود را براساس ابزار MBTI تعیین نموده است یا خیر امری بعید میباشد، اما رینز معتقد است پیدا کردن دو حرف میانی مربوط به تیپ شخصیتی رئیستان چندان کار دشواری نیست. وی میگوید: «حرف اول یکی از دو گزینه S (منطقی) یا N (شهودی) است. افرادی که بیشتر به سمت واقعیات، اعداد و جزئیات گرایش دارند با احتمال بیشتری دارای ترجیح منطقی (S) میباشند. این افراد بیش از هر چیز با دادههای ملموس (Hard data) راحت هستند. در نقطه مقابل یک فرد شهودی (N)، بیشتر به چشماندازی از آینده، تخیل و بارش فکری ایدهها علاقمندی نشان میدهد».
توجه کردن به رفتار یک شخص در چند جلسه کاری معمولاً برای این که بتوانید تعیین کنید ترجیح وی از نوع منطقی یا شهودی است کافی میباشد. به نظر رینز: «یک رئیس با ترجیح منطقی (S) به اطلاعات قابل صحتسنجی در مورد وضعیت گذشته و حال علاقمند است، در حالی که یک رئیس با ترجیح شهودی (N) زمانی احساس شادمانی بیشتری مینماید که در مورد تصویر بزرگ، آینده و احتمالات پیشرو صحبت میکند».
دومین حرف میانی که باید به آن توجه کرد یکی از دو گزینه T (فکری) یا F (احساسی) است. رینز ابراز میدارد: «افراد با ترجیح فکری (T) تمایل دارند که تصمیمگیریهای عقلانی و منطقی انجام دهند در حالی که افراد با ترجیح احساسی (F) تصمیماتشان را عمدتاً بر این مبنا اتخاذ مینمایند که این تصمیمات چگونه بر دیگران تأثیر میگذارند و چگونه با ارزشهای کلی سازمان و چشمانداز بلندمدت همخوانی پیدا میکنند». از نظر رینز یک نشانه برای تشخیص رئیسی با ترجیح احساسی (F) آن است که: «وی تمایل دارد در مورد زندگی کارکنانش بیرون از محیط کار بیشتر بداند و کسب و کار را بر مبنای روابط بین فردی ببیند». رینز خاطر نشان میسازد: «یک رئیس با ترجیح احساسی از شما در مورد فرزندانتان می پرسد و می خواهد اسم آنها را بداند، در حالی که یک رئیس با ترجیح فکری به ندرت از اینگونه سؤالات میپرسد».
رینز میافزاید: «اکثر ما دارای هر چهار ترجیح شخصیتی (منطقی، شهودی، فکری و احساسی) هستیم و از آنها در محیط کارمان استفاده میکنیم، منتهی برای هر یک از ما استفاده از یکی از دو شیوه جمعآوری اطلاعات (منطقی یا شهودی) و یکی از دو شیوه تصمیمگیری (فکری یا احساسی) طبیعیتر و راحتتر است و انرژی کمتری از ما میگیرد».
برای این که از مذاکره با رئیستان به نتیجه مثبت برسید، باید فضای مذاکره را براساس تیپ شخصیتی رئیستان و نه خودتان تنظیم کنید. رینز توصیه مینماید: «به یاد داشته باشید، تیپ شخصیتی شما هر چه باشد، آنچه اهمیت دارد آن است که چگونه رئیستان گوش کردن به حرفهای شما را آسان بیابد».
فرض کنیم شما شخصی با ترجیح شهودی و احساسی (NF) هستید، اما در حال گزارش دادن به فردی میباشید که در جلسات معمولاً میخواهد اول از همه و بیشتر در مورد دادههای ملموس (ST) صحبت کند. بهترین بخش ایدهای که برای یک پروژه در ذهن دارید این است که از نظر شما دارای ظرفیتهای بالقوه بلندمدت برای شرکت است و فرصتهای جدیدی برای شما و همکارانتان ایجاد میکند. رینز میگوید: «اشکالی ندارد که چنین ایدهای دارید، اما آن را در متن اصلی نیاورید بلکه در حاشیه ارائه خود بیاورید. چیزی که شما در جلسه برای یک فرد با ترجیح منطقی و فکری (ST) باید ارائه دهید یک تحلیل خط به خط از هزینهها و درآمدها شامل اثرات بر سوددهی شرکت در کوتاهمدت میباشد».
برعکس این قضیه نیز صادق است. رینز معتقد است: «یک رئیس با ترجیح شهودی و احساسی (NF) که عمدتاً بر مبنای حس ششم خود تصمیمگیری میکند و به اثرات تصمیمات اتخاذ شده بر کارکنانش توجه دارد، در جلسه به سرعت شما را به سکوت وامیدارد اگر بخواهید او را با انبوهی از آمار و ارقامها که در تأئید حرفهایتان میآورید، بمباران نمایید». به جای این، شما باید ابتدا به سراغ نشان دادن تصویر کلی بروید و شرح دهید چگونه ایده شما به افراد در شرکت نفع میرساند و بعد در ادامه آمار و ارقام مرتبط را عمدتاً با هدف کمک به چارهاندیشی ارائه بدهید.
با کاربردهایی از این دست، ابزار MBTI میتواند به خوبی نشان دهد که چرا هدایت سازمانها و شرکتها تا این حد میتواند امری ظریف باشد. مطابق آمارهای ثبت شده از زمانی که ابزار MBTI چندین دهه پیش توسعه داده شد تا زمان حاضر، بیشترین تیپ شخصیتی ثبت شده برای افراد تیپ ISFJ میباشد که به ترتیب دارای ترجیحات درونگرا (I)، منطقی (S)، احساسی (F) و منظم (J) است.
رینز میگوید: «فرهنگ غربی و به ویژه محیط کسب و کار، مستعد پرورش تیپ شخصیتی ESTJ (برونگرا، منطقی، فکری و منظم) میباشد که بیشتر عملگرا و نتیجهمحور است. اشخاص زیادی در جامعه به گونهای تربیت شدهاند که مانند یک فرد با تیپ شخصیتی ESTJ رفتار بنمایند و تا سنین میانسالی این واقعیت را کشف نمیکنند که آنها در واقع درونگرایانی احساسی هستند».
http://typology.ir/wp-content/uploads/2015/05/rbcm_57.jpg413600دپارتمان MBTIhttp://typology.ir/wp-content/uploads/2019/11/typology-1-300x138.pngدپارتمان MBTI2015-05-12 01:09:452015-05-12 01:16:38به دنبال افزایش حقوق بیشتری هستید؟ پس تیپ شخصیتی رئیستان را بیابید
نازنین ، مهندس کامپیوتر فارغ التحصیل دانشگاه امیرکبیر است که در دوره ۳۰ کارگاه MBTI خانه توانگری شرکت کرده است و تاثیر تیپ شخصیتی اش را در کارش برای خوانندگان سایت نوشته است :
من یک ISFJ هستم. چند مورد در رابطه با شخص خودم بود که می خواستم به اشتراک بگذارم:
۱٫ Desktop کامپیوتر من ۲ و نهایتا ۳ icon داره. فولدری به اسم new folder برای من بی معنی است. کامپیوتر دارای یک سیستم فولدر بندی منظم هست به طوریکه هر فایلی دقیقا یک فولدر مخصوص به خودش داره مثل یک کتابخونه ی منظم.( SJ)
۲٫ موقع خواندن کتاب اول مقدمه، پیشگفتار و بعد فصل ۱و ۲ و … را میخونم.( اثر S)
۳٫ توی شرکتی که کار می کردم یک سری فرم داشتیم که سفارش مشتری رو توش ذخیره می کردیم. موقعی که من می خواستم این فرم ها رو پر کنم دقیقا از مشتری می پرسیدم مثلا برای یک صفحه خاص وب چه dataهایی باید وارد این صفحه شوند. چه کارهایی باید بر روی این data انجام شود. چه خروجی دارد، در صفحه بعد از کلیک روی دکمه ای مشخص چه کار باید انجام شود و نهایتا با چه data ای باید از صفحه خارج شد. کارها خوب پیش می رفت تا اینکه یک روز مشتری با تایپ N وارد شرکت شد و سفارش داد. موقع پر کردن فرم و چک لیست ها کاملا فلج شده بودم. مشتری می گفت من صفحه ای میخواهم درست مثل فلان صفحه در فلان سایت. ( شهودی ها از الگو و pattern برای انتقال اطلاعات خود استفاده میکنند)
ISFJ: Your brain is so empty. This is my message to you:
۴٫ یکی از دوستانم خارج از کشور یک پروژه قبول کرده بود که خودش قادر به انجام دادن اون نبود. به من پیشنهاد داد که پروژه را انجام دهم. کار را به این صورت شروع کردیم که نیاز های سیستم را دوستم از کارفرما بپرسد و به من بدهد تا با توجه به آنها کار درست کردن صفحات وب را شروع کنم اما مشکل اینجا بود که دوستم تایپ N بود و سوال جوابهایی که کرده بود به هیچ وجه مورد استفاده من نبود او هر سفارشی را با یک مثال به من توضیح میداد و این کار را برای من سخت می کرد. عاقبت کمی دوستم سعی کرد سوالهای نزدیک به سوال های من بپرسد و کمی هم من سعی کردم از زاویه دید او به مسئله نگاه کنم.
یک ISFJ تمایلش متمرکز است بر خدمات رسانی و راضی نگه داشتن بقیه
ما را در صفحات اجتماعی دنبال کنید…